پرنده ی آبی..

اینجا مکانی ست برای من..تا نفس بکشم.

پرنده ی آبی..

اینجا مکانی ست برای من..تا نفس بکشم.

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

سال جدید؟

سال داره نو میشه و من خونه تکونی ،قلب و مغز تکونی نکردم

دلم میخواد امسال کارهای بیشتری یاد بگیرم.کمتر فکر کنم
مثلا یه ساز یاد بگیرم.زبانمو یکم ببرم جلو.بعد مثلا تیر اندازی یاد بگیرم یکم. بیشتر سفر برم.بیشتر نقاشی کنم.
بیشتر معاشرت کنم.گاهی وقتا بیشتر بروز بدم

بیشتر حرفی برای گفتن داشته باشم.
قوی تر بشم
بیشر به ظاهر و سلامتیم برسم.

دیدن زندگی آدمهایی که کار های زیادی در طول عمرشان انجام داده اند به شدت لذت بخش است.
دیدن کسانی که نگران وقت و عمرشان-نه صرفا زمان حال-هستند وپر از امیدو انرژی به جلو میتازند

نور و امید چیزی هست که اگر داشته باشمش چه ها که نمیکنم...مشکل آنجاست که این دنیا را نمیتوانم و نمیخواهم زیادی جدی بگیرم..و بعد از هر چیزی میگویم خب که چی...تو در دنیای آدمهای بی اعتماد زندگی میکنی..آدمهای ظاهر بین و مَن مَن کننده.موفقیت را چه سود وقتی مجبوری بگویی مَن؟و بشوی کسی که دوست نداشتی.
البته تاگفته نماند که زیستن با عشق ارزش دارد.به اندازه ی تمام بی ارزش هایی که دنیا را در نظر آدم پوچ میکند.
من برای بودن خودم را حرف میزنم.
خودم را با وبلاگ نویسی حرف میزنم.
خودم را با لبخند به دیگران حرف میزنم.
خودم را با نقاشی حرف میزنم.
خودم را با آواز حرف میزنم.
و آنقدر حرف میزنم تا تمام شوم.
و آنقدر حرف میزنم تا خالی شوم.وقتی خالی شدم  ،بیشتر زندگی میکنم.و باز از زندگی پر وباز حرف برای گفتن دارم.
برای حرف زدن و حرف داشتن باید زندگی کنی.و برای زندگی کردن باید حرف بزنی.
اگر فقط حرف بزنی حرفهایت تمام و تکراری میشوند.
و اگر فقط زندگی کنی حرف هایت آنقدر روی هم تلنبار میشوند که فراموش میشوند و سنگین میشوند در وجودت و سرت از نگفته ها درد میگیرد و نمیتوانی زندگی کنی.

زندگی کن.